داستان و نقد
۱۳۹۴ يکشنبه ۱۱ مرداد
مرز بين هوشياری و ناهوشياری
فرحناز عليزاده
كتاب« خوشههاي اقاقيا» نوشته نرگس مقدسيان رماني است كه اساس خود را بر سياليت ذهن و نمادگرايي قرار داده است. نويسنده با انتخاب مناسب لحظه روايت از زبان خبرنگاري نيمه هوشيار، نه تنها به حال اكنون بلكه به گذشته و گذشتههاي دور رُجعت ميكند تا با كمك اين درهم بودگي زماني- مكاني باني دقت خوانش خواننده شود. «آوا» راوي اول شخص رمان به دليل ضربه وارده بر سر در بيمارستان براي مداوا و عمل بستري است. او در اثر استفاده از داروهاي بيهوشي در مرز بين هوشياري و ناهوشياري، همانطور كه از وضعيت كنوني و اوهام خود ميگويد به مرور گذشته به صورت نامنظم ميپردازد. رفت و برگشتهاي متعدد بين حال و گذشته و اتصال تكههاي پازلوار متن، از رمان« خوشههاي اقاقيا» رماني سختخوان پديد ميآورد كه مشاركت خواننده و مخاطب خاص را ميطلبد. مخاطبي كه بايد هم با شيوه نوشتار سيال ذهن آشنا باشد و هم معناي نمادهاي بهكار رفته در اثر را درك كند تا به لذت خوانش برسد؛ خوانندهاي كه نبايد به دنبال تعليقِ پيرنگ و حادثه «بعد چه شد؟» داستاني باشد بلكه بايد توجه خود را به«چرا چنين شد؟» بدهد. از اين روي در اين مجال اندك ابتدا مشخصههاي نوشتار سيال ذهن را مرور خواهم كرد و سپس به جنبههاي نمادين و حضور بيدليل عدم قطعيت متني در سرنوشت شخصيت اشاره خواهم داشت. جريان سيال ذهن، شيوهاي در نوشتار است كه نويسنده در آن بدون واسطه؛ تفكرات، احساسات، ادراكات و دريافتهاي شخصيت را بدون توجه به توالي منطقي و بدون توضيح و تحليل روي كاغذ ميآورد. در اين شيوه لايههاي پيش گفتار بر گفتار عقلاني برتري دارد. بنابراين «در جريان سيال ذهن، تداعي آزاد معاني نقش اصلي را به عهده دارد.» (فتحالله بينياز، 301، 1388) اما تفاوت تداعي با تداعي آزاد معاني در چيست؟ در تداعي آزاد، شخص بدون واسطه و بدون دليل به گذشته حركت ميكند و بر عكس تداعي احتياجي به پل واسط همخواني و پيوستگي ندارد و اين دقيقا تداعي است كه انسان نيمه هوشيار كه مواد بيهوشي استفاده كرده بايد انجام دهد. «تداعي آزاد معاني؛ قاعده يا روشي است كه بنابر آن فرد هرگونه كنترلي را رها ميكند و هر نوع فكري را كه به ذهنش خطور ميكند بر زبان ميآورد.» (اسون پل لوران؛ 1386) درباره «تداعي آزاد»فرانك برونو نيز يادآوري ميكند: «يكي از تكنيكهاي روانكاوي براي كشف زندگي رواني ناهشيار مراجع «تداعي آزاد» است. تداعي آزاد، هر نوع تداعي بدون قيد بين واژهها، افكار و نظاير آن را گويند.» (برونو، 1373، 93) اما آنچه كه در كار خانم مقدسيان ديده ميشود نه تداعي آزاد بلكه تداعي براي استفاده از جريان سيال ذهن (زن نيمه بيهوش) است. كاش نويسنده در جاي جاي متن به جاي استفاده از پل تداعي (ارجاء پيوستگي و همخواني) براي برگشت به گذشته از تداعي آزاد معاني بيشتر استفاده ميكرد. «هرگونه رابطه آموختهشده بين دو يا چند جزو را «تداعي» گويند. به عبارت ديگر همخواني، پيوستگي، برقرار ساختن رابطه و ارتباط ميان محرك و پاسخ يا دو پاسخ متوالي يا دو طرز تفكر را تداعي مينامند.» (پور افكاري، 1370، 120) به پلهاي تداعي به كار رفته در اثر ميتوان به صفحات بيشمار كتاب از جمله صفحات 25، 27، 38، 47و... اشاره داشت. « مردي با سبيلهاي كلفت وارد اتاق ميشود و به طرفم ميآيد، ... پدر دارد سيبلهايش را كوتاه ميكند» (ص27) «مردي سفيدپوش جلو ميزكوچك پاي تختم ايستاده، دارد چيزي ميخواند. پرونده را از روي ميز برميدارم و ميخوانم: دزدي، سرقت كابل، كلافهاي... » (ص38) راوي رمان« خوشههاي اقاقيا» با اينكه مرز بين هوشياري و ناهوشياري را طي ميكند و گاه در حال روايت دچار اوهام ميشود ولي همين راوي مدهوش گهگاه خيلي هوشمندانه از چيزيهايي توصيف و روايت ميكند كه همسو با وضعيت كنوني او نيست. «پنبه سرد نمداري را روي لبم حس ميكنم. سرم مثل بادكنكي به بدنم آويزان است. آدمهايي كه دورهام كردهاند به نوبت توي سرم فوت ميكنند.» (ص64) اگر راوي نرمي و سردي را از طريق لامسه درك ميكند نه بينايي، پس از كجا ميداند آن جسم سرد نمدار پنبه است؟ مگر راوي در حين ناهوشياري اشياء را ميبيند و درك درستي از آنها دارد!« سُرمهاي بالاي سرم جابهجا ميشوند. سوزني توي دستم فرو ميرود. مردي با لباس سفيد و صورت محو دورتر ايستاده دارد نگاهم ميكند. (برگشت به گذشته با پل تداعي) آرش با لباس سفيد، روي تخته سنگ زير اقاقيا ايستاده» (ص33) راوي دختري خبرنگار و نويسنده است كه در روايتهاي متفاوت و گاه متضاد، از مرگ آرش نقل ميكند. او آرش را در كلمات ميگنجاند و شرح ميدهد «انگار از ازل توي اين سطرها بوده و حالا فقط با نشانهاي از من آشكار شده باشد.» (ص110) آرش يكبار به علت سرقت كلافها و بار ديگر در برنجزار كشته ميشود و بعدتر جسدش زير درخت اقاقي خانه دفن ميشود. آرش گرچه سرنوشتي جز مرگ ندارد ولي قهرمان گونه زندگي ميكند و ميميرد. از آنسو دختر مدام از خون دلمهاي ميگويد كه بوي اقاقي ميدهد؛ خون دلمهاي كه در انتها به ثمر نميرسد و توی دستهاي دختر از بين ميرود. مقدسيان از نمادهاي متفاوت همچون درختي كه ميتواند مظهر خرد و آگاهي و حتي بوي خوش زندگي باشد، سود ميبرد. يادمان باشد كه درخت را آقا فرج مبارز ميكارد كه كتابخوان است و باني بالندگي فكري راوي و آرش. نويسنده با استفاده از شيوه سيال ذهن، متني اعتراضي درباره نقد وضعيت موجود خلق كند. در مجموع ميتوان گفت، رمان « خوشههاي اقاقيا» با توجه به حجم اندكش، معاني وسيعي را پوشش داده است كه گرچه باني سختخواني اثر شده ولي به حتم براي مخاطب هوشمند قابل توجه و ارزش است.
منابع:
اسون، پل لوران؛ واژگان فرويد،ترجمه كرامت موللي، چ3، تهران نشر ني.
برونو، فرانك؛ فرهنگ توصيفي روانشناسي، تهران، طرح نو. پور افكاري، نصرتالله، فرهنگ جامع روانشناسي.
تهران. فرهنگ معاصر.
بي نياز، فتحالله؛ درآمدي بر داستاننويسي و روايتشناسي، چ 2، نشر افراز.
مقدسيان، نرگس، خوشههاي اقاقيا، چ1، نشر افراز 139